پولک در بیمارستان چشم باز میکند. هیچ چیز از گذشته اش به یاد ندارد و حتی خودش را نمی شناسد. داستان از آن جایی شروع میشود که پولک می فهمد شاهد پرونده قتل بزرگی است. قاتل نامزد پولک و در زندان به سر می برد. اگر پولک همه چیز را به یاد نیاورد نامزدش اعدام می شود. در این بین قاتلین واقعی تصمیم به کشتن پولک می گیرند و فرزام عظیمی نیا مسئولیت حفظ جان پولک را بر عهده می گیرد.
در پشت جلد کتاب می خوانیم:
فراموشی آغاز داستان است. حادثه سبب فراموشی برای او شد تا قصهی زندگیش شکل بگیرد. تقدیرش چنین بود که ذهن خالی از هر چیز شود تا دست سرنوشت او را در مسیر تازهای گذارد. داستانی که علاوه بر هیجان، شما را شاد و لحظاتتان را سرشار از بوی آشنای محبت میسازد. ذهن خالی را بخوانید و از آن لذت ببرید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.